انجمن قلم ایران

مرحوم علی اکبر ابراهیمی راد

انجمن قلم ایران | دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۲۴ ق.ظ | ۰ نظر

v\:* {behavior:url(#default#VML);}
o\:* {behavior:url(#default#VML);}
w\:* {behavior:url(#default#VML);}
.shape {behavior:url(#default#VML);}

Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4


/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-qformat:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt;
mso-para-margin-top:0in;
mso-para-margin-right:0in;
mso-para-margin-bottom:10.0pt;
mso-para-margin-left:0in;
line-height:115%;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";
mso-fareast-theme-font:minor-fareast;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;}


 

علی اکبر ابراهیمی راد


Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA


/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-qformat:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt;
mso-para-margin:0in;
mso-para-margin-bottom:.0001pt;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";
mso-fareast-theme-font:minor-fareast;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;
mso-bidi-font-family:Arial;
mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}


Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA


/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-qformat:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt;
mso-para-margin:0in;
mso-para-margin-bottom:.0001pt;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";
mso-fareast-theme-font:minor-fareast;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;
mso-bidi-font-family:Arial;
mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

علی اکبر
ابراهیم زاده؛ آتش اهورایی بود
.او را از
گلشن مهر می شناسم که تازه به گرگان آمدم، اما او سال ها پیش از من حضور داشته
است. گلشن به همت شاعر و منتقد خوب استان علی جهانگیری در تاریخ سه شنبه 12 بهمن
78 در پیش شماره دهم گفتگویی با او را چاپ کرد. در مصاحبه از خودش گفت. علی اکبر
ابراهیمی راد معروف به ابراهیم زاده در سال 1322 در محله سرچشمه گرگان به دنیا
آمده است. و گفت: دوستی من با شعر در حدود دهه پنجاه معنی حقیقی خود را یافت و
سروده هایم پیرامون دوبیتی، غزل و قصیده بوده و تقریباً تمام خانواده شعر را می
شناسم... ساعت دو آمدم تالار. او را از آمبولانس به سالن تالار می برند. جنازه را
روی زمین می گذارند، خانواده اش بی تاب و مدام اشک می ریزند. اکثراً آمده اند. نه
که تنها شاعران؛ داستان نویسان، تئاتری ها، موسیقی کارها، و... اصلاً اهالی فرهنگ
و هنر استان. از کلاسیک ترین ها تا پست مدرنیستها؛ از مذهبی ها تاغیرمذهبی ها، از
جوانان تا پیرها، از زنان تا مردان. می اندیشم چه است که همه بی ادعایی دور او جمع
شده ایم؟ هرچند دیر و بی موقع. بلندگو آوردند. علی مسعودقلی هزارجریبی منتقد معروف
استان میکرون را گرفت و به نمایندگی از خانواده اش و خانواده بزرگ فرهنگ و هنر که
متعلق به خودش بود صحبتی کرد. گفت با همان کلام موزون همیشگی اش: حاج علی اکبر
ابراهیم زاده اصغر ِ شعر شد تا این که اکبر، علّی ِ اکبر ِ شعر شد. از بودا گفت تا
به محمد مصطفی رسید. و گفت هم چنان که بر سر جنازه محمود مومنی گفت: شاعر نمی میرد
چون که شعر زنده است. شعر هیچ وقت نمی میرد. هزار جریبی او را شاعر بزرگ منطقه
گرگان از دهه40 به این سو خواند که شعرش در بسیاری از مجلات، روزنامه ها و جنگ های
قبل و بعد از انقلاب به چاپ رسید. و از طبع بلندش گفت که مختص هر هنرمند اصیل و
ناب است. عجیب است که در این میانه بیش از همه به حبیب قلیش لی تسلیت می گویند.
سیاه پوشیده و شکسته شده. علی مسعود در پایان غزلی از مجموعه آتش اهورایی می
خواند؛ فرهادواره اول کتاب را. ابراهیم زاده چاپ اول این کتاب را با همکاری
انتشارت گرگان در سال 1372 چاپ کرد. خون من مرهم اگر می بود زخم تیشه را/ گرگ شب
خنجر نمی زد اختران بیشه را/ شور فرهادان اگر می رفت تا اوج سماع/ باد مسمومی نمی
آشفت خواب بیشه را/ زخم آواری اگر از پیکرم جاری نبود/ می رماندم از قفس مرغان
غارت پیشه را/ شاخه نوری اگر می رست از باغ جنان/ داس برانی نمی زد ریشه های ریشه
را/ بیستون را غیرت و مردانگی می بود اگر/ وحشتی دیگر نبد فرهاد عاشق پیشه را/ گر
غبار شیشه ها را عاشقانه می سترد/ سنگ بی دردی نمی پاشید از هم شیشه را. انگار
مرگ، سنگ بی درد است. او چه می داند بعد از بردن او، چه بر ما می گذرد؟ ابراهیم
زاده انگار از پیش می داند شیشه او زودتر نشانه می رود. او آن سال ها که تب چپ
سوسیالیستی مد بود و دینداری اومّلیسم، مومن باقی ماند. چه بعدتر که جمعی برای کسب
روزی، به لباس دین درآمدند مومنانه زیست.

آنان که
تبر به نخل قرآن زده اند/ بر کشتی گُل، شراع طغیان زده اند(مزامیر آب)

و یا: بر
آن خاکی که صدها کهکشان داشت/ نشستم، گریه کردم، کشورم بود(همان)

پس از
مراسم کوتاه وداع، او را به امامزاده عبدالله گرگان می برند. مداح مداحی می کند:
بلند بگو لااله الاالله... من و حسین ضمیری شاعر و جمشید کازرونی با ماشین محمد
فرازجو شاعر غزلسرای استان می رویم. حسین ضمیری غمخوار است و دلسوز. انگار مراسم
از خودش است هم چنان که در مراسم خواهرش چشمانش سرخ و آتش بود. فرازجو را مدت هاست
ندیده ام. چه بد که این مراسم برای دیدن ما شده است. از پشت با آن موهای بلندش
شبیه جوانی های اخوان ثالث است. ضبط گمان می کنم انگار صدای احمدرضا احمدی را پخش
می کند که شعرهای سهراب را می خواند. صدای ناله های جانسوز ویولون است که همراهی
می کند. در راه است که کازرونی از بیمه هنرمندان گلایه می کند که در حق ابراهیم
زاده ناتمام ماند؛ از حسین می خواهد پیگیری کنند. حسین خوب گفت که این جور چیزها
به درد زنده ها می خورد. ابراهیم زاده درد و داغ های بسیار داشت که تنها در شعرش
زبانه می کشید. در سی ام ِ مکتوبات نالیده است: رنج هایم را به حافظه زمان می
سپارم برایت می نویسم اگر روزی در غبار زمان گم شدم یقین بدان مرده ام. رفقا خبر
مرگم را به تو خواهند رساند! می دانم که بیش از هر روز دیگر احساس تنهایی خواهی
داشت. چنان که من امروز از دوری تو این احساس را دارم... من در بی فردایی خود گم
شده ام دنبال چیزی هستم که سال هاست از من دریغ کرده اند! دلم می خواهد همه چیز را
ویران کنم تا بلکه گمشده خویش را بیابم.(پشت سال های فراموشی) آن ها هم چنان حرفش
را می زنند و از کارهایی که باید برایش می شد اما نشد. خودش در همان گفتگو گفت که:
آثار آماده چاپ دارم که همت ناشری را برای تولد مجموعه هایم می طلبد. در پایان
کتاب نثر عاشقانه پشت سال های فراموشی نیز به آثاری اشاره کرده که " منتشر می
شود": خورشید در گذرگاه...، شیون رگبار، دقیقه های معنوی(سفرنامه حج) و نیم
نگاهی به زندگی و آثار بودا(حکیم ساکیا مویی). این کتاب ها هم چنان اما ماند. به
حسینیه کنار امامزاده می رسیم. همه می آیند. تشیع جنازه آغاز شد. مداح مداحی می
کند: بلند بگو لااله الاالله، به حق لااله الاالله... عکاس ها و فیلمبردارها مشغول
اند. در گورستان، در حرم امامزاده او را طواف می دهند و همه بر جنازه او نماز می
خوانیم. مداح مداحی می کند: بلند بگو لااله الاالله... مسوول و کارکنان حوزه هنری
استان هم آمده اند. او در سر قبرش می گذارند. قبرش مادرش بالای سرش است. طرفه آن
که وقتی از ورودی جنوبی امامزاده وارد می شوی در طرفین چهارراه ابتدایی، سمت چپ
نماینده فقید گرگان حاج قربان قندهاری و در سمت راست ابراهیم زاده را دفن کردند.
مداح مداحی می کند. فرازجو با جعفر رودسرابی دیگر شاعر گرگانی حرف می زنند که مطبوعات
استان فقط به پول آگهی هایشان هستند. بیراه هم نمی گویند. هیچ کدام صفحه فرهنگ و
هنر و ادب ندارند. سراغ زندگی هیچ هنرمندی نمی رویم و آثارشان را کمتر نقد و بررسی
کرده ایم؛ به جز گلشن که هر از گاهی دستی می افشاند. پشت سال های فراموشی که خود
او به آن"بخت دیررس" می گوید را برای اولین بار به صورت کتاب در زمستان
84 چاپ کرد. ناشرش خودش است و طرح جلدش را دخترش اهورا ابراهیمی راد زده که چندین
شعر را به او تقدیم کرده. در مقدمه کوتاهش آورده: از عمر یادداشت های نخست این
کتاب بیش از سه دهه می گذرد... این تخیلات در عین فریبا و چموش بودن زمین بارخیزی
بود که جوانه های نثر مرا پروراند. دختر عمویی از آن زاده شد که هنوز در حسرت
داشتنش بی تابی می کنم. این ها در فردوسی، بنیاد، اطلاعات و کیهان چاپ شده اند.
مداح مداحی می کند. در پایان نیز حسین ضمیری را فرامی خواند. حسین از همه از سوی
خانواده اش تشکر می کند و تسلیت می گوید؛ کوتاه و مختصر چند کلام. و متفرق می
شویم.

شعر
ابراهیم زاده ویژگی هایی نیز دارد. در مطلع شعر "دستان سبز بی بی" آورده
است: بریده ای از یک منظومه، طرحی از قالی بافی زنان و ختران ترکمن با آن رنجمایه
گی شان تجربه ای است از تلفیق اوزان عروضی سنتی و نیمایی با ریتم فرود آمدن شانه
بر تار و پود در هم تنیده قالی. در مورد این شعر خودش گفته: در شعر دستان سبز بی
بی که از تلفیق دو وزن عروضی سنتی و عروض نیمایی موجودیت یافته مشاهده کنید اشتیاق
من به نوآوری به آن حد بود که 8 رکن افاعیل عروضی را سپری کردم و غزل های 18 رکنی
نیز سروده ام. و یا شعری به لهجه گرگانی در همین کتاب آورده است. رباعیی را هم نذر
حضرت رقیه کرده است(مزامیر آب).

او هم چون
دیگر تبار خود، مرگ- آگاهی داشت. در چند نامه کوتاه می خوانیم: ‏«میرنقی جان! من
این جا گرفتار شده ام اما تو خودت را به این زودی ها گرفتار نکن هوای آزادی را که
داری از دست مده هر وقت دلت گرفت برو پای سپیدارها بنشین زمزمه مرا لای برگ ها گوش
کن من آن جا پشت شاخه ها تو را صدا خواهم کرد.»( پشت سال های فراموشی)

علی اکبر
ابراهیم زاده به جز آن که شاعر زبردستی بود و شخصیت فرهیخته و وارسته ای داشت که
چنین دیگران را دور شمع وجود خود جذب کرده بود، منتقد توانایی بود که پدرانه و
برادرانه شعر را نقد می کرد؛ این هر سه البته کمتر در شاعری پیدا می شود که به قول
رودسرابی "تا آخر شاعر بماند"، اخلاق نیک داشته باشد و نقد خوب کند. او
به جوان ها توصیه کرده است: از آثار و شعرهای سنتی برای نوآوری در شعر استفاده
کنند و مطالعه آثار کلاسیک را فراموش نکنند و همیشه نیز این مساله را تذکر داده
ام.

به قول
شکیب غلامی شاعر گرگانی: گلی در ناگهانی سرد پژمرد/ که روح باغ از داغش ترک خورد/
گلی با مضامینی معطر/ دوبیتی زندگی کرد و غزل مرد

 

  • انجمن قلم ایران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی