انجمن قلم ایران

ماده 9: به پیشنهاد هیئت مدیره و یا سه نفر از اعضای هیئت موسس، اشخاص غیرایرانی که خدمات ویژه ای به فرهنگ و ادب و هنر ایران داشته باشند، می توانند با تصویب هیئت موسس به عنوان عضو افتخاری پذیرفته شوند. اعضای افتخاری بدون حق رای می توانند در جلسات مجمع عمومی و سایر برنامه های انجمن شرکت کنند.

 ماده 14: در صورت فوت، استعفا، فقدان یا غیبت، پنجاه درصد جلسات متوالی یا هفتاد و پنج درصد از جلسات غیرمتوالی هر یک از اعضای هیئت موسس در یک دوره، دیگر اعضا موظف اند حداکثر تا جلسه بعدی هیئت موسس، شخص دیگری را به جای او انتخاب و پس از اطلاع و تایید دبیرخانه هیئت رسیدگی به امور مراکز فرهنگی، جانشین او کنند.

 ماده 15: جلسات هیئت موسس، سه ماه یک بار تشکیل می شود و با حضور نصف به اضافه یک نفر اعضا رسمیت می یابد. و مصوبه های آن در چهارچوب اختیاراتش در اساسنامه، با اکثریت آراء معتبر است.

 تبصره 1: هیئت موسس یک رئیس و یک دبیر دارد که هر سه سال یک بار انتخاب می شوند، مسئولیت دعوت و تشکیل جلسات و تنظیم دستور جلسه و اطلاع رسانی به موسسان بر عهده رئیس هیئت موسس می باشد.

تبصره 2: در صورتی که یک سوم اعضای هیئت موسس تقاضای جلسه فوق العاده را داشته باشند، رئیس هیئت موسس باید حداکثر یک ماه از دریافت تقاضای کتبی این اعضا، جلسه فوق العاده هیئت موسس را تشکیل دهد.

ماده 19: مدیر مسئول همان رئیس هیئت موسس خواهد بود که در قبال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پاسخگوی انجمن می باشد.

ماده 21: خبر تشکیل مجمع عمومی باید دست کم پانزده روز قبل، به وسیله ارسال نامه سفارشی در یک نوبت یا درج آگهی و یا خبر در یک یا دو روزنامه پر شمارگان، در دو نوبت به فاصله دو روز با قید زمان، مکان و دستور جلسه به اطلاع اعضا برسد.

 

  • انجمن قلم ایران

مصوبات چهارمین جلسه هیئت مدیره پنجم انجمن قلم ایران

انجمن قلم ایران | جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۸۶، ۰۳:۰۴ ق.ظ | ۰ نظر

پنجمین جلسه هیئت مدیره انجمن قلم ایران، خانم راضیه تجار، با اکثریت مطلق آراء به عنوان سخنگوی انجمن برگزیده شد.

  • انجمن قلم ایران

آخرین مصوبات و خبرها از هیئت مدیره انجمن

انجمن قلم ایران | شنبه, ۵ آبان ۱۳۸۶، ۰۳:۰۲ ق.ظ | ۰ نظر

سومین جلسه هیئت مدیره جدید، در هفته گذشته با حضور آقایان ولایتی، سرشار، زنوزی، محقق و فردی؛ در محل انجمن تشکیل شد.در این جلسه آقای امیرحسین فردی و محمدرضا سرشار با رای مخفی اعضا، به ترتیب به عنوان مسئولان خبرنامه داخلی و سایت انجمن انتخاب شدند...

  • انجمن قلم ایران

دفاتر «انجمن قلم ایران» از ابتدا تا امروز/محمدرضا سرشار

انجمن قلم ایران | شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۸۶، ۰۳:۵۴ ق.ظ | ۰ نظر
47pic0.jpgروزي كه دعوت از نوزده نفر ديگر- به عنوان اعضاي موسس انجمن قلم ايران- به پايان رسيد و قرار برگزاري نخستين نشست مشترك براي همفكري گذاشته شد، تنها كس از اين مجموعه كه صاحب يك دفتر خصوصي بود، مهدي شجاعي بود. بنابراين بنا شد اين نشست‌ها در دفتر انتشاراتي او (نيستان) واقع در خيابان سميه، نزديك تقاطع مفتح برگزار شود. به فاصله كوتاهي پس از صدور مجوز انجمن توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، در شهريور 78 با معرفي محمد نوري‌زاد، فردي ميانسال به نام پورسليم، به عنوان متصدي امور دفتري و همه كارهاي اجرايي ديگر انجمن استخدام شد و به پيشنهاد خود شجاعي، بنا شد دفتر انجمن در همان محل انتشارات نيستان مستقر شود. اما بر خلاف انتظار ما هيچ اتاقي- از چند اتاق آنجا- به دفتر انجمن اختصاص داده نشد. بلكه در اولين تماس تلفني با شخص استخدام شده مذكور، در نهايت تعجب متوجه شدم كه در فضاي كوچك بين اتاق‌هاي آن ساختمان كه عملاً حالت راهرو را داشت، ميز كوچكي قرار داده و او را پشت آن ميز مستقر كرده‌اند. با اين همه، لابد به مصداق اينكه «اسب پيشكش، دندانش را نمي‌شمارند»، ما هم حق اعتراض نداشتيم. خاصه آنكه، خبر تاسيس و دريافت مجوز رسمي فعاليت انجمن هم در وسايل ارتباط جمعي منتشر شده بود، و ما به جا و شماره تلفني ثابت براي پاسخگويي به مراجعان نياز مبرم داشتيم. اما كار به همين‌جا هم ختم نشد. بلكه چهار- پنج ماهي بيش نگذشته بود كه پورسليم تلفن زد و گفت به او گفته‌اند كه شجاعي گفته است جاي خودشان تنگ است. فكر مكاني ديگر براي دفتر انجمن باشيم. براي من اين خبر، بسيار ناراحت‌كننده بود. نه از آن جهت كه آن وعده خوش استقرار دفتر انجمن در محل انتشارات نيستان، از همان ابتدا به يك ميز كوچك تحقيرآميز در آن محل كوچك راهرومانند تقليل يافته بود، بلكه بدان سبب كه آن همه تلاش رسانه‌يي براي معرفي محل رجوع متقاضيان، آن هم در بدو تاسيس انجمن، به يكباره هيچ و پوچ مي‌شد و ديگر آن فضا و بهانه اوليه مطبوعاتي هم براي معرفي محل جديد آتي احتمالي استقرار دفتر انجمن در اختيار ما نبود. ضمن آنكه ما هيچ‌گونه امكانات مالي براي تهيه مكاني براي مستقر شدن نداشتيم اما كاري نمي‌شد كرد. به عنوان رئيس منتخب هيات موسس، موضوع را با بقيه هفت نفر منتخب هيات موسس براي اداره امور انجمن، در ميان گذاشتم و بنا شد هر كس دستش به جايي مي‌رسد و كاري مي‌تواند بكند، زودتر انجام دهد. چه از همه اينها گذشته، براي يك انجمن تازه‌تاسيس با آن اسم و رسم حسابي و مراجعاني با آن شأن اجتماعي، شايسته هم نبود كه دفترش، چنان وضع حقارت‌آميز و فلاكت‌باري داشته باشد. در همان حين، براي من سفري كوتاه پيش آمد. وقتي برگشتم، از طريق پورسليم باخبر شدم كه علي معلم، اعضاي منتخب موسس را به ديدن آپارتماني متعلق به يكي از دوستانش برده تا در صورتي كه بپسندند، آنجا را براي محل كار انجمن اجاره يا رهن كنيم. من نديده گفتم به سه دليل اين محل به كار ما نمي‌آيد؛ اول اينكه ما مطلقاً پولي براي رهن يا اجاره نداريم. ثانياً آن شخص مي‌خواست آن را براي مدتي بسيار كوتاه در اختيار ما بگذارد (گويا صاحبش، براي آن، نقشه‌هايي داشت). سوم اينكه كولر نداشت و با وجود قولي كه صاحبش داده بود كه در آينده‌يي نزديك برايش كولر بگذارد، زياد به اين وعده‌ها نمي‌شد اعتماد كرد. بعضي اعضا هم آن محل را نپسنديده بودند. در نتيجه موضوع آن ساختمان منتفي شد. تا آنكه به فاصله كوتاهي با ريش گرو گذاردن علي معلم آپارتماني شصت و پنج متري تر و تميز و نوساز، واقع در يكي از كوچه‌هاي منشعب از ميدان هفت‌تير، از سوي دانشگاه آزاد اسلامي در اختيار انجمن قرار گرفت. ضمن آنكه اين ساختمان در واقع، مبله اداري هم بود. طبيعي است كه بسيار خوشحال و از معلم و دكتر جاسبي، بسيار سپاسگزار شديم. خاصه آنكه در اوايل مهرماه همان سال، نخستين مجمع عمومي انجمن هم تشكيل شده بود و من با بالاترين آراي مأخوذه، علاوه بر رياست هيات موسس، رئيس اولين هيات‌مديره منتخب انجمن هم شده بودم و حجم كارها و مراجعات‌مان بسيار بيشتر شده بود، اما اين خوشي نيز، ديري نپاييد. چون به فاصله كوتاهي متوجه شديم آن واحد مبالغ متنابهي هزينه آب و سوخت شوفاژ و شارژ ساختمان به مجموعه مذكور بدهكار است. در نتيجه مدير ساختمان بدون توجه به استدلال‌ها و تعهدات ما، آب و شوفاژ واحد را قطع كرد و پورسليم، ضمن تحمل سرماي زمستاني، مجبور بود ماه‌ها با دبه از همسايه‌ها آب درخواست كند و با همان اندك، بسازد. با اين همه، كار به همين‌جا ختم نشد. طلبكاران ساكن قبلي آن واحد، بي‌توجه به اينكه اين مجموعه هيچ ارتباطي با آن يكي ندارد، پيوسته از طريق تلفن يا مراجعه حضوري، پورسليم را مورد اهانت و پرخاش و تهديد قرار مي‌دادند. به‌طوري كه پس از مدتي او نگران وضعيت خود شده بود. ضمن آنكه شخصي كه مدعي بود صاحب اصلي آن آپارتمان است، يكي دوبار به آنجا مراجعه كرده و او هم اولتيماتوم‌هايي به ما داده بود. كه در هر حال، اين مسائل- اگرچه در واقع هيچ ارتباطي با ما نداشت- اما مي‌توانست براي حيثيت انجمن خسارت بار و خطرناك باشد. در نهايت هم، اين معما به اين صورت حل شد كه گويا صاحب اصلي اين آپارتمان كه قبلاً آنجا را دفتر شركت خصوصي خود كرده بود، يكي از طرف‌هاي معامله‌اش هم دانشگاه آزاد اسلامي بوده است. بعد، يا در اØ
«Ø± ورشكست شدن يا كلاهبرداري كردن، مبالغ كلاني به دانشگاه مذكور بدهكار مي‌شود. دانشگاه آزاد از او شكايت مي‌كند و در نهايت به ترتيبي كه بر ما آشكار نشد آپارتمان را به عنوان بخشي از مطالبات خود، در اختيار مي‌گيرد. بعد- با هر نيت- آن را در اختيار انجمن مي‌گذارد. به اين ترتيب، حضور ما در آن آپارتمان، براي دانشگاه آزاد، اين حسن را هم داشت كه خيال‌شان راحت بود ساختمان خالي نمي‌ماند و صاحب آن يا طلبكار ديگري نمي‌تواند بي‌خبر آن را اشغال كند و.... از اتفاقات جنبي‌يي كه در مدت اقامت انجمن در اين آپارتمان روي داد، يكي هم اين بود كه يكي از اعضاي موسس كه فاقد دفتر كار خصوصي بود، پيشنهاد كرد در ازاي سرپرستي امور اجرايي انجمن به صورت افتخاري در آنجا مستقر شود و از امكانات آنجا براي رتق و فتق كارهاي شخصي‌اش استفاده كند كه هيات‌مديره براي جلوگيري از برداشت‌ها و تعابير نامناسب آتي از اين موضوع با آن موافقت نكرد. او همچنين در تبليغي براي سه كتاب خود- كه آنها را با سرمايه شخصي چاپ كرده بود- شماره تلفن انجمن را- بدون ذكر نام انجمن- به عنوان محل توزيع كتاب ذكر كرده بود و در نظر داشت در ازاي پرداخت حق‌الزحمه به پورسليم از او نيز در اين امر ياري بگيرد كه اين هم با مخالفت هيات‌مديره روبه‌رو و عملاً منتفي شد. خلاصه آنكه بعد از يك سالي اقامت در اين محل و با همه اين تفاصيل از طرف دانشگاه آزاد به ما گفته شد كه آنجا را تخليه كنيم. به رئيس وقت سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران- واعظي- متوسل شديم. با ادب، محبت و فروتني ما را پذيرفت. با وجود آن همه مشغله با ما راه افتاد. ما را به فرهنگسرايي واقع در بزرگراه نواب برد و ساختماني مرتب در آنجا را به ما نشان داد تا اگر مايل بوديم، در آن مستقر شويم. دوستان گفتند: استقرار در ساختمان‌هاي دولتي استقلال انجمن را در اذهان عمومي مخدوش مي‌كند. در همان حوالي يك خانه نقلي كلنگي در اختيار سازمان را به ما نشان داد. محلش را نپسنديديم. به اين ترتيب، دوران تازه‌يي از نگراني براي آوارگي و بلاتكليفي انجمن شروع شد. اما خوشبختانه، قبل از آنكه مساله حاد شود، برخي اعضاي انجمن مثل سيدعليرضا سجادپور و فرج‌الله سلحشور، كه در ضمن از بنيانگذاران و اعضاي مركزيت هيات اسلامي هنرمندان هم بودند، خبر دادند كه ساختماني قديمي در حوالي ميدان انقلاب در اختيار آنها قرار گرفته است، كه شامل سه طبقه و چهار آپارتمان است. آنان حاضرند يكي از دو آپارتمان حدوداً هفتاد و پنج متري واقع در طبقه سوم آن را، به طور رايگان، در اختيار انجمن قرار دهند. كور از خدا چه مي‌خواهد؟ دو چشم روشن! با خوشحالي و تشكر پذيرفتيم و پس از انجام تعميرات و رنگ‌آميزي آنجا - توسط خود هيات اسلامي هنرمندان - به آن محل نقل مكان كرديم. دوستان ما در هيات اسلامي هنرمندان، لطف را به كمال رساندند و يك دست راحتي و يك دست صندلي چرمي و دو ميز اداري را هم كه از جايي به آنان هبه شده بود، براي تجهيز دفتر انجمن، در اختيار ما گذاشتند. (اين تجهيزات را ما پس از نقل مكان به محل بعدي هم با خود برديم و از آنجا كه شخص هبه‌كننده به ما اجازه تملك آنها را داد، ديگر به هيات اسلامي هنرمندان پس‌شان نداديم كه همچنان در دفتر انجمن موجود است و مورد استفاده قرار مي‌گيرد.) استقرار در محل جديد - با وجود بسيار قديمي بودن ساختمان - آرامش خيال بسياري براي ما به ارمغان آورد. اما تجربه‌هاي قبلي به ما آموخته بود كه سرانجام سوار شدن بر خر امانتي، پياده شدن است. بنابراين بهتر است قبل از آنكه صاحب خر پياده‌مان كند، خودمان فكري اساسي به حال خود بكنيم. ضمن آنكه در فاصله زماني‌يي كمتر از يك سال، آن دوستان هم از ما خواستند كه آنجا را تخليه كنيم. درمانده موضوع را در يكي از جلسات هيات موسس مطرح و پيشنهاد كردم هر يك از اعضاي بيست‌گانه آن، نفري يك ميليون تومان بدهند تا يك آپارتمان شصت - هفتاد متري نوساز بخريم (آن زمان، قيمت چنين‌ آپارتماني در حوالي ميدان هفت‌تير، حدود شانزده - هفده ميليون تومان بود) و آن را به رايگان، محل دفتر انجمن قرار دهيم. با اين قيد كه ملكيت آن براي سرمايه‌گذاران محفوظ باشد. براي تشويق كساني هم كه دم از نداشتن چنين پولي مي‌زدند، پيشنهاد كرديم بعضي از اعضاي موسس كه احتمالاً با صندوق‌هاي قرض‌الحسنه مرتبط‌اند، سعي كنند وام‌هايي به همين مبلغ براي داوطلبان به اين كار تدارك ببينند. با وجود اين جز هفت هشت نفر - كه يكي از آنها هم از ابتدا خود من بودم - كسي حاضر به مشاركت در اين كار نشد. اين موضوع از طريق من به اطلاع دكتر ولايتي - عضو و بازرس منتخب انجمن - رسيد. ايشان هم در ديدار خصوصي با مقام معظم رهبري، موضوع را به اطلاع معظم له رسانده و اضافه كرده بود كه براي حل اين معضل، تنها دو راه وجود دارد؛ يكي همين طرح، يكي هم اينكه از طريق ديگري، جاي ثابتي در اختيار اين مجموعه قرار بگيرد تا بتوانند با آرامش خيال براي درازمدت كار خود، برنامه‌ريزي كنند. مقام معظم رهبري - با تاكيد - فرموده‌ بودند: «اين درست است!» به دنبال آن بود كه به فاصله كوتاهي، با دستور رهبري، ستاد اجرايي فرمان حضرت امام موظف شد يكي از ساختمان‌هاي در اختيار خود را به صورت «اماني» در اختيار انجمن قلم ايران قرار دهد. 
از محمدرضا جوادي - جوان‌ترين و آخرين عضو موسس انجمن - خواهش كردم به ستاد اجرايي مراجعه كند و به نمايندگي از ما، ساختمان‌هايي را كه ستاد حاضر است در اختيار انجمن قراردهد ببيند، و يكي را كه مناسب‌تر است، ا
نتخاب كند. او معتقد بود كه محل ساختمان مورد نظر، هر چه به شمال شهر نزديك‌تر باشد، بهتر است. يكي از مهمترين دلايلش براي اين موضوع هم اين بود كه اين امر پرستيژ انجمن را در اذهان بالا مي‌برد. من معتقد بودم كه البته به لحاظ زيبايي و خوش‌آب و هوايي، مناطق شمالي شهر بهتر است اما دوري مسافت و مشكلات ناشي از رفت و آمد سبب مي‌شود كه مراجعه به آن كم باشد. جوادي استدلال مي‌كرد كه به علاوه، ساختمان‌هاي واقع در شمال شهر، معمولاً بزرگ‌تر و داراي معماري‌‌هاي زيباتر و اصيل‌تري هستند و در نتيجه، براي كار انجمن، مناسب‌ترند. مدل مورد نظر او، فضايي به وسعت و زيبايي و آبادي مركز اسلامي فيلمسازي (وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) واقع در انتهاي خيابان وليعصر، كمي مانده به ميدان تجريش بود. اما واقعيت چيزي بسيار متفاوت از كار درآمد. ماموران ستاد بعد از نشان دادن يكي دو جاي كاملاً نادلچسب و نامناسب (ظاهراً اين از شگردهايشان بود)- و البته با برخوردي كه بعضاً از آن بوي نوعي تفرعن به مشام مي‌رسيد - سرانجام محل فعلي انجمن را (واقع در خيابان سيدجمال‌الدين اسدآبادي - بالاتر از ميدان سيدجمال‌الدين اسدآبادي (كلانتري سابق) - نبش كوچه 44 - پلاك 390) به او نشان داده بودند. او هم به مصداق «به مرگ گرفته شده، به تب راضي است» به طور نسبي، اين ساختمان از بقيه به نظرش بهتر رسيده بود. پس از اين انتخاب، من هم ساختمان را ديدم؛ بنايي با نماي آجر بهمني و در جاهايي سنگي، با عمر حداقل چهل و چهل و پنجاه ساله، كه پيش از آن گويا مدتي محل اسكان گروهي از مهاجران جنگ تحميلي بود. كل تاسيسات و حتي رادياتورها و لوله‌هاي روي كار شوفاژ آن از بيخ و بن ناپديد شده بود! لوله‌كشي گاز نداشت، فاقد لوله دودكش بخاري در بعضي اتاق‌ها بود. سقف در چند جا از نظر عايق‌بندي مشكل داشت و آب به آن نفوذ مي‌كرد. آيفون آن درست كار نمي‌كرد. دست‌كم نياز به دو كولر داشت. طبقه همكف عملاً مخروبه و غيرقابل استفاده بود (حتي سيم‌كشي درست و حسابي هم نداشت) و نيم طبقه زيرزمين، بيغوله‌يي بود فاقد آب، برق و همه چيز كه حتي يك توقف چند دقيقه‌يي در آن را هم غيرممكن مي‌كرد. در ورودي حياط مشكل داشت و درست باز و بسته نمي‌شد. حياط هم كه محلي كاملاً متروكه و رها شده به حال خود بود كه حتي يك سنگفرش يا آجرفرش درست و حسابي هم نداشت. ضمن آنكه موزاييك‌هاي كف هر دو طبقه، جرم ده‌ها ساله به خود گرفته بود و نياز به كف‌سايي اساسي با دستگاه داشت. در مجموع، جز طبقه اول آن، كه يكي از كاركنان ستاد اجرايي، با خانواده‌اش در آن سكونت داشت و در حد قابل سكونت شدن موقت، دستي به سر و گوش آن كشيده شده بود، هيچ جاي ساختمان، به آن صورت، به درد استفاده نمي‌خورد. البته زيربناي طبقات همكف و اول، هر يك 220 متر و زيرزمين حدود 130 متر بود. حياط به گمانم 180 متري مي‌شد. ساختمان هم، بر خيابان اصلي بود. جالب اينكه ستاد گفته بود از اين ساختمان، شما فقط يكي از طبقاتش را مي‌توانيد انتخاب كنيد و در اختيار بگيريد كه من گفتم بايد كل آن را به ما واگذار كنيد تا آنكه، نهايتاً بپذيرفتند. مدتي هم طول كشيد تا محل جديدي به شخصي كه در طبقه بالا ساكن بود دادند و او آنجا را تخليه كرد. روز موعود، من - به عنوان نماينده انجمن- به شعبه يك ستاد، واقع در ميدان ونك رفتم و رسيد تحويل ساختمان، همراه با قراردادي كه ما را متعهد مي‌كرد بدون هماهنگي با ستاد، هيچ‌گونه تغيير كاربري يا غير آن در ساختمان انجام ندهيم و به هيچ عنوان هم نبايد تمام يا بخشي از ساختمان را به كسي يا جايي واگذار كنيم امضا كردم و چكي به مبلغ دويست ميليون تومان، بابت تضمين قرارداد، به آنها دادم.1 با همه اين اوصاف- اگر حمل بر ناشكري نشود- جز به خاطر نجات از آن خانه به‌دوشي و بلاتكليفي گذشته، بابت هيچ چيز ديگر اين ساختمان، خوشحال نشدم. به عكس، هميشه در بدو ورود به آنجا، دلم مي‌گرفت و ترجيح مي‌دادم به جاي آن، يك آپارتمان نوساز ولو 100 متري، در يك نقطه مركزي شهر، متعلق به خود انجمن مي‌داشتيم. خاصه آنكه نقشه بنا هم، مناسب يك دفتر اداري نبود‌ و بيشتر براي سكونت - آن هم با سلايق رايج در چهل و چند سال پيش- ساخته شده بود. به هر رو، مختصر اثاثيه انجمن را كه جز يك ميز و صندلي اداري، بقيه، اماني هيات اسلامي هنرمندان بود به محل جديد منتقل كرديم و در آنجا مستقر شديم و به تدريج به رفع بعضي كمبودها و نواقص آن پرداختيم. اما فضاي خالي- هرچند متروكه - طبقه پايين و حياط و حتي زيرزمين بيغوله، گاه براي ما مساله ايجاد مي‌كرد. مثلاً يك بار يكي از همسايگان كوچه‌ 44 كه پدرش فوت شده بود، حجله‌يي سر كوچه قرار داده بود. بعد هم براي تامين برقش، از ديوار كوتاه حياط انجمن به داخل پريده بود و گستاخانه، شيشه بزرگ پنجره قدي طبقه همكف را شكسته بود و دو شاخه سيم برق حجله پدرش را به پريز برق آنجا زده بود كه حقيقتش، خيلي به ما برخورد و متعاقبش قطع سيم و شكايت به كلانتري و واسطه فرستادن طرف و آمدن و عذرخواهي و التماس و... او. يك بار هم، يكي از اعضا موسس انجمن كه عضو هيات مديره هم بود، درخواست كرد كه مراسم عروسي دختر و پسرش را در طبقه همكف و حياط برگزار كند كه با وجود دشواري زياد «نه» گفتن به چنان همكار زحمتكشي، با آن موافقت نكرديم زيرا مي‌دانستيم كه اين كار بعدها چه تبعات ناخوشايندي ممكن است داشته باشد. اولين جلسه هيات موسس را كه در محل جديد برگزار كرديم (من از بدو تاسيس تا اوايل آبان 85 و آن ماجرايي كه طيفي از هيات موسس به وجود Ø
¢ÙˆØ±Ø¯Ù†Ø¯- و در موقعيتي ديگر، به خواست خدا به آن هم خواهم پرداخت- رئيس منتخب هيات موسس هم بودم)، با كمال تعجب و در عين حال خرسندي، متوجه شدم يكي از اعضاي موسس كه بعد از انتقال دفتر انجمن از راهرو نيستان به محل بعدي، تا آن روز، در هيچ يك از جلسات هيات موسس و هيچ يك از مجامع عمومي ساليانه و ديگر اجتماعات فرعي انجمن شركت نكرده بود، در آن جلسه حضور يافته است. پس از اتمام جلسه، اعضاي موسس را براي بازديد قسمت‌هاي مختلف ساختمان برديم. در پايان، همان عضو موسس كه از قضا صاحب يك انتشاراتي هم بود، مرا در گوشه‌يي گير آورد و درخواست كرد كه طبقه همكف را در اختيار او قرار دهيم تا آن را تبديل به انبار كتاب‌هاي انتشاراتي‌اش كند. به او گفتم كه قبلاً هم عضو موسس ديگري درخواست كرده فقط يك يا دو شب، اجازه برگزاري عروسي دختر و پسرش را در آنجا به او بدهيم، و نداده‌ايم. بنابراين واگذاري دايم آن به عضو موسس ديگري، به طريق اولي ممكن نيست. ضمن آنكه ما براي آن طبقه نقشه‌هايي داريم كه در آينده مي‌خواهيم اجرايش كنيم. چندي بعد، يكي از دوستان شاعر هيات‌مديره كه عضو هيات موسس هم بود، گفت يكي از شاعران شهرستاني عضو انجمن، كه چندي است ساكن تهران شده است، به لحاظ مسكن در مضيقه است و اگر اين مشكلش حل نشود، حتي ممكن است دوباره به شهرشان برگردد. پيشنهاد او اين بود كه زيرزمين را تعميرات اساسي كنيم تا آن شاعر شهرستاني و خانواده‌اش در آن ساكن شوند. در عوض اگر در بعدازظهرها، كاري - حتي سرايداري - انجمن باشد، او حاضر است افتخاري، آن را انجام دهد. بعد از چند جلسه بحث، در حاشيه جلسات هيات مديره، بنا شد يكي از اعضاي هيات مديره با آن شاعر شهرستاني عضو صحبت كند و بگويد كه در ازاي اداره امور طبقه پايين، حاضريم براي مدتي معين، زيرزمين را در اختيار او و خانواده‌اش قرار دهيم، زيرا مدتي بود در نظر داشتيم در طبقه پايين، محلي كافه‌مانند، براي ملاقات اعضاي انجمن با دوستان و دوستداران آثارشان، همراه با يك بوفه و احتمالاً اتاقي براي خوابگاه اعضاي شهرستاني عضو كه گاهي به تهران مي‌آيند، آماده كنيم. چنين كاري هم نياز به يك متولي مورد اعتماد داشت كه شبانه‌روز در آنجا حضور داشته باشد. عضو هيات مديره‌يي كه با شاعر شهرستاني مذكور صحبت كرد، به هيات مديره گزارش داد كه وي علاوه بر سكونت- هر چند در قالب شوخي و جدي- پرسيده است: «چقدر حقوق به من مي‌دهيد؟» كه همين موضوع، موجب انصراف هيات مديره از تصميم قبلي‌اش در اين‌باره شد. بعدها ما دور ديوار حياط را نرده آهني كشيديم. لوله‌كشي گاز كرديم. دو كولر جديد به ساختمان افزوديم. سر و ساماني- هر چند نه اساسي- به وضع حياط داديم. آيفون را درست كرديم. چفت و بست بعضي درها را تعمير يا نصب كرديم. دو خط تلفن از بازار آزاد و يك خط تلفن به نرخ دولتي خريديم. يكي از اتاق‌ها را تبديل به كلاس و با چهل صندلي دسته‌دار و يك وايت‌برد، تجهيز كرديم. پذيرايي طبقه اول را به طور كامل قفسه‌بندي و تبديل به كتابخانه كرديم. پشت‌بام را تعمير كرديم. براي پنجره‌هاي طبقه بالا پرده‌هاي تاشو عمودي (لوردراپه) خريديم و نصب كرديم. يك دستگاه كامپيوتر با يك اسكنر و يك پرينتر و ميز كامل آن را خريديم. يكي از ديوارهاي طبقه همكف را با هزينه بالا (چون ساختمان اسكلت فلزي نبود و ديوارهايش حمال بود) برداشتيم و سيم‌كشي‌هاي برق آن قسمت را عوض كرديم و مشغول تبديل آنجا به يك تالار اجتماعات شديم. از شهرداري مجوز تغيير كاربري 70 متر از طبقه همكف را براي تبديل به مغازه گرفتيم و... تا آنكه در مهرماه 1384، من در حالي كه به لطف اعضا همچون دوره‌هاي قبل با كسب بالاترين آرا در مجمع عمومي و نيز انتخابات داخلي چهارمين دوره هيات‌مديره براي چهارمين بار رئيس هيات‌مديره بودم، از اين مسووليت استعفا دادم و كنار نشستم. پس از من، جواني، در واقع با دو راي ديگر اعضاي هيات‌مديره به رياست هيات‌مديره رسيد. وي با همكاري مهندسي كه به گفته خودش «دوست بيست ساله» او است و با صرف مبلغي حدود پنجاه ميليون تومان- كه گفته مي‌شود 30 درصد آن به عنوان حق نظارت به مهندس مذكور پرداخته شده است- كار ناتمام ما در ساخت تالار اجتماعات را به پايان رساند و 50 متر از طبقه همكف را به يك مغازه تبديل كرد. پردازنده مبالغ مذكور هم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود. من به عنوان كسي كه هنوز چك تضمين اجراي كامل و صحيح مفاد قرارداد با ستاد اجرايي به نام او است، در اين مدت به شكل‌هاي مختلف مكرراً به هيات‌مديره و شخص رئيس آن، پيغام و تذكر دادم كه طبق مفاد قرارداد، اصل و نحوه تغييرات ايجاد شده در ساختمان بايد قبلاً به اطلاع و تاييد كتبي ستاد برسد. اما متاسفانه- و با چشم فرو بستن چند تن از اعضاي موسس كه با او نسبت و روابطي دارند بر اين تخلف- به اين تذكرات وقعي نهاده نشد و مغازه مذكور، عصر پنجشنبه 21 تير 86 با رونمايي از كتابي از مهدي شجاعي افتتاح شد؛ بي‌آنكه رسماً به اعضا اطلاع داده شود كه مغازه به چه كسي و براساس چه معيارهايي واگذار شده است. پنج روز بعد هم به عنوان اولين برنامه ملاقات مخاطبان با نويسندگان، برنامه ديدار رئيس هيات‌مديره با مخاطبانش در اين فروشگاه برگزار شد. ضمن آنكه زيرزمين انجمن از حدود يك و نيم سال پيش به رايگان در اختيار منيژه آرمين- يكي از سه بازرس انجمن- گذاشته شده و او آن را تبديل به كارگاه مجسمه‌سازي‌اش كرده است. صرف‌نظر از حواشي كار، اقدام به تبديل بخشي از طبقه همكف ساختمان در اختيار انجمن به مغازه يا Ø¢
ن‌گونه تكميل تالار اجتماعات آن، جدا از مسير خلاف قرارداد با ستاد اجرايي كه طي كرد يك زيان مالي قابل توجه براي انجمن نيز به بار آورد.2 به اين ترتيب كه طبق مقررات ستاد، تغييرات و تعميرات صورت گرفته در ساختمان‌هاي واگذار شده، چنانچه در چارچوب مقررات ستاد و با اطلاع و موافقت قبلي آن انجام گرفته باشد، ستاد موظف است هزينه‌هاي صرف شده را به طرف مقابل (در اينجا انجمن قلم) بپردازد. به عبارت ديگر، اين كارها اگر از مسير قانوني خود صورت گرفته بود، ده‌ها ميليون تومان هزينه آن را ستاد به انجمن مي‌پرداخت. در حالي كه در شكل فعلي، اين مبلغ قابل توجه، عملاً از جيب انجمن رفته است. عامل اين خسارت نيز كسي جز آن بخش از هيات‌مديره كه بر اين كار صحه گذاشته است، نيست. پي‌نوشت‌ها: 1- در آن زمان، از آنجا كه هنوز اسامي اعضاي هيات‌مديره منتخب وارد روزنامه رسمي ثبت شركت‌ها نشده بود، ما قانوناً موفق به افتتاح حساب جاري به نام انجمن نشده بوديم و حساب جاري افتتاح شده حسابي مشترك با نام من و دكتر محسن پرويز (خزانه‌دار انجمن) بود. بنابراين، در واقع شخص ما دو نفر- و نه به عنوان نمايندگان انجمن- ضامن رعايت مفاد قرارداد مذكوريم. 2- رئيس هيات‌مديره انجمن، همه جا به عنوان يك افتخار مي‌گويد كه با توجه به قيمت متوسط هر متر مغازه در آن منطقه، ما با ساختن اين مغازه 250 ميليون تومان به ارزش ساختمان انجمن افزوده‌ايم. در حالي كه خود مي‌داند اين ساختمان متعلق به ستاد اجرايي فرمان امام است نه انجمن قلم.
  • انجمن قلم ایران

انتخابات داخلی پنجمین هیئت مدیره انجمن قلم ایران

انجمن قلم ایران | شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۸۶، ۰۳:۰۸ ق.ظ | ۰ نظر

شنبه 14 مهر 1386، اولین جلسه پنجمین هیئت مدیره منتخب انجمن قلم ایران در محل این انجمن تشکیل شد.
در این جلسه که از ساعت 14:30 آغاز گردید و هشتاد دقیقه طول کشید؛ دکتر علی‌اکبر ولایتی به عنوان رییس، محمدرضا سرشار به عنوان نایب رییس، راضیه تجار به عنوان دبیر و فیروز زنوزی جلالی به عنوان خزانه‌دار پنجمین دوره هیئت مدیره انجمن قلم ایران انتخاب شدند.
در نخستین جلسه پنجمین هیئت مدیره انجمن قلم، علاوه بر اعضای اصلی، محمدرضا اصلانی و مریم صباغ‌زاده ایرانی به عنوان بازرس و سمیرا اصلانپور به عنوان عضو علی‌البدل هیئت مدیره شرکت داشتند. قابل ذکر است هیئت مدیره جدید انجمن قلم، کلیه بازرسان و اعضای علی‌البدل هیئت مدیره را برای حضور در این جلسه دعوت کرده بود.
دکتر ولایتی رییس جدید انجمن قلم ایران، پیش از این در چهار دوره از هشت دوره، بازرس این انجمن بوده است. این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل، دارای تالیفات متعددی در حوزه تاریخ تمدن اسلام و تاریخ معاصر ایران است.
محمدرضا سرشار نایب رییس انجمن قلم ایران، در هر چهار دوره پیشین رییس هیئت مدیره این انجمن بوده است. سرشار دارای نشان درجه یک هنری (معادل دکترا) است و تا به حال بیش از 30 جایزه ملی را در حوزه ادبیات داستانی به خود اختصاص داده است.
راضیه تجار دبیر انجمن قلم ایران، پیش از این در هر چهار دوره، دبیر این انجمن بوده است. تجار دارای بیش از سی عنوان کتاب در حوزه ادبیات داستانی می‌باشد. وی علاوه بر سالها تدریس در این حوزه، سال گذشته به عنوان بانوی فرهنگ انتخاب شد.
فیروز زنوزی جلالی خزانه‌دار جدید انجمن قلم ایران، برای نخستین بار در این انجمن داوطلب عهده‌داری مسئولیت شده است. زنوزی جلالی نویسنده دهها عنوان کتاب داستانی است و پیش از این به عنوان یکی از بیست نویسنده برتر بیست سال پس از انقلاب اسلامی انتخاب شده است.

  • انجمن قلم ایران

برگزاری مجمع عمومی عادی سالیانه انجمن قلم ایران

انجمن قلم ایران | سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۸۶، ۰۳:۱۰ ق.ظ | ۰ نظر

مجمع سالانه انجمن قلم ایران در ساعت 16:15 امروز (3 مهر) آغاز به کار کرد. در ابتدای جلسه پس از انتخاب هیات ریسه مجمع، رضا امیرخانی -رییس هیات‌مدیره انجمن قلم ایران- گزارش عملکرد یک‌ساله هیات مدیره را ارائه کرد. پس از آن احمد شاکری-خزانه‌دار- به توضیح صورت مالی و ترازنامه انجمن پرداخت که پس از ارائه با رای مجمع تصویب شد. سپس نوبت به گزارش بازرسان انجمن رسید که با توضیحات مریم صباغ‌زاده ایرانی بخش گزارش‌های مجمع به پایان رسید.
پس از تایید فعالیت‌های هیات‌مدیره انجمن مجمع وارد دستور کار دیگر خود، انتخاب اعضای جدید هیات ‌مدیره و بازرسان شد که در پایان به ترتیب دکتر علی‌اکبر ولایتی با 105 رای، جواد محقق با 96 رای، راضیه تجار با 86 رای، محمدرضا سرشار با 81 رای، امیرحسین فردی با 80 رای، دکتر مجتبی رحماندوست با 78 رای و فیروز زنوزی جلالی با 72 رای به عنوان اعضای اصلی و سید علیرضا سجادپور با 71 رای، شهریار زرشناس با 68 رای و سمیرا اصلان‌پور با 60 رای به عنوان اعضای علی‌البدل هیات مدیره و محمدرضا اصلانی، محمد نوری‌زاد و مریم صباغ‌زاده ایرانی به عنوان اعضای اصلی و احمد عربلو و محمد علی گودینی به عنوان اعضای علی‌البدل بازرسان انتخاب شدند.

  • انجمن قلم ایران